سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من پیشواى مؤمنانم و مال پیشواى تبهکاران [ و معنى آن این است که مؤمنان پیرو منند ، و تبهکاران پیرو مال چنانکه زنبوران عسل مهتر خود را به دنبال ] . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
مصوبات پاییز 88 ، مصوبات فصل بهار 88 ، اخبار ایران وجهان ، مصوبات زمستان 88 ، مصوبات تابستان 88 ، برنامه ریزی شهری ، حقوق شهروندی ، شهروندمداری ، امام(ره)وجماران ، مصوبات زمستان 88 ، ورزش ، مدیریت شهری ، شهر الکترونیک ، شهرسازی ، تاریخچه شهر نظرآباد ، اخبار شهرستان نظرآباد ، اخبار فرهنگی ، عکس ، هویت فرهنگی ، نوذرپور ، اخبار فرهنگی نظرآباد ، اخبار نظرآباد ، شوراها ، دغدغه ایثارگران ، انرژی پاک ، پیامها ونظرات شهروندان ، اخبار ورزش نظرآباد ، اخبار شورا ، اخبار شهرداری ، مطهری ، میرزا عبدالله مقدم ، ماه مبارک رمضان ، فرهنگی ، فرهنگی اجتمایی ، مشروطیت ، مشکلات شوراها ، مدیریت فرهنگی ، مراحل اخذ پروانه ساختمانی ، مصوبات پاییز88 ، قوه قضاییه ، کارخانه مقدم ، کروبی ، گردش کار ، مبلمان شهری ، مجلس ، علمی ، منشور اخلاقی کارکنان شهرداری نظرآباد ، موسوی ، نورپردازی ، هاشمی رفسنجانی ، مصوبات سال 89 ، مصوبات قصل بهار 88 ، اجتماعی وفرهنگی ، اخبار اجتماعی نظرآباد ، اخبار اجتمایی ، انجمن حجتیه ، امام (ره)وجماران ، امام خمینی ، امام مهربانی ، امام(ره) وجماران ، پیام شهروندان ، تاریخچه نظرآباد ، تپه ازبکی ، خاتمی ، رخسار قرآن ، صدور پروانه ، طالقان ، طرح جامع شهر نظرآباد ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :25
بازدید دیروز :20
کل بازدید :225627
تعداد کل یاداشته ها : 386
103/2/10
11:4 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
عبدالرسول عباسی[0]

خبر مایه
 پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند.
پیرمرد گفت....
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است...!

 معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد