سوم؛ توپ سرگردان...
نکته جالب در باب مظلومیت فرهنگ در کشور، بازیهای سیاسی برخی مدیران فرهنگی است. بهعنوان نمونه یک گروه از مدیران فرهنگی همواره خود و شأنیت مسئولیت خود را بالاتر از سایر مدیران و نهادها میدانند، از اینرو نه خود را ملزم به پاسخگویی میدانند و نه در قبال انتقادها و اعتراضها، اعتنایی میکنند، تنها هر ازگاهی در همایش، جلسهای و یا حاشیه دیداری، با سری افراشته برای سایر مدیران فرهنگی خط و نشان میکشند! راه را برای آنها روشن میکنند و توپ را به میدان سایر مدیران و نهادهای فرهنگی میاندازند. انتقاد از سایر مدیران فرهنگی و اعتراض به عملکرد آنها، در این زیرگروه واکنش به طرحها و ایدهها و بعضاً انتقادهای دیدهبان اصلی قرار میگیرد. به بیان ساده نوعی رفع تکلیف مدیریتی!
در مقابل، گروه دیگر ضمن پاسخگویی به مدیران گروه نخست، تمام توان فکری و اجرایی خود را صرف اثبات ضعف حریفان(!) فرهنگی میکنند. در واقع مقایسه عملکردها، سنجشآماری و ارائه بیلانهای نجومی(!) از جمله کلیدیترین رفتارهای این گروه تلقی میشود. به عبارت دیگر یک بازی بیهوده فرهنگی که بیشتر یک بازی سیاسی است میان مدیرانی که قرار است «در کنار هم» فرهنگ جامعه را به سمت مقصد حرکت دهند.
و در همین میانه راه است که «حاسبوا قبل ان تحاسبو» جای خود را به آمار و ارقامی میدهد که با واقعیات جامعه فاصله بسیار دارد. (مثل ارائه آمار نشر در مقابل میزان مطالعه در کشور؛ 50 هزار عنوان کتاب در یکسال که حدود 30 هزار عنوان آن اجباری است؛ بیش از 8 هزار ناشر مجبورند برای عدم لغو امتیاز نشر در طول سال 4 عنوان کتاب منتشر کنند...). متأسفانه ممکن نیست مدیری را بیابید که کمکاری و ضعف خود را بپذیرد و بدون توجیهات مدیریتی(!) تنها و تنها در مورد حیطه کاری خود سخن بگوید و رفع ضعفها را نه با واژگان که با برنامههای آیندهاش نوید دهد.
مسأله موازی کاری هم در همین بخش گنجانده میشود؛ اقدامی که واضح است بهراحتی و براساس یک کار کارشناسی، میتوان از وجود آن و متعاقبا اتلاف هزینه و اعتبار و زمان و نیروی انسانی جلوگیری کرد. اما مشکل دقیقاً همینجاست! ترس از نازک شدن گزارشهای کاری و یا همان عقبنشینی مدیریتی(!) در جبهه مقابله با خودیها(!) باعث میشود با گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب، همچنان در برهمان پاشنه موازی کاری در مباحث فرهنگی بچرخد؛ نگاهی به فعالیتهای قرآنی کشور و تعدد مسئولیتها و نهادهای مسئول و یا اوضاع کتابخانهها، تصدیگری سینما و اهل سینما، برگزاری جشنوارههای متعدد و متنوع، نهادهای همعرض اما در سازمانهای متفاوت بهویژه در حوزههایی چون مساجد، هیئات مذهبی، کانونهای فرهنگی – هنری، سازمانهای غیردولتی و... بهراحتی موید ضعف ساختاری و مدیریتی در مقوله فرهنگ و تقویت(!) موازیکاریها و تداخل برنامهها است. با وجودی که برخی امور چندین نهاد تصمیمگیر و چندین منبع اعتباری را در کشور به خود اختصاص داده، همچنان بسیاری از فعالیتهای فرهنگی بدون متولی خاص و بهصورت مردمی در کشور حیات دارند و نهادهای مسئول هم زیربار حمایت از اینگونه امور نمیروند.
چهارم؛ مدیرانی که فرصت ندارند
باید پذیرفت که برنامه کاری مدیران فرهنگی کشور، بیشتر به مدیران اجرایی شبیه است؛ وقتی برنامه یک وزیر یا مقام فرهنگی در ساعات اداری و حتی تا پاسی از شب با مجموعهای از جلسات مختلف اداری، بازدیدها و بررسیهای شخصی پرمیشود، نباید توقعی داشت که این ”مسئول” فرصت مطالعه، نشست و برخاست با اهل فن، تولید و حرکت در مسیر اجرای ایدههای قبل از مدیریت، ملاقات مستقیم و یا غیرمستقیم با منتقدان ”بهعنوان محرکان و بازرسان غیرمحسوس نهادهای فرهنگی” و... را داشته باشد. در واقع نظام مدیریتی در کشور بهویژه در حوزه فرهنگ، یک نظام نفسگیر اجرایی است تا فضایی بکر و آرام و زایا برای اندیشیدن و تولد طرحها و ایدههای نو در حقیقت بهجای آنکه چشمهای جوشان باشد که آبراههای بسیاری به آن میریزند و از آن بهسوی باغها روان میشوند، برکهای راکد است که هر ازگاهی پرندهای، خزندهای و یا دست طبیعت، تکانی بر آب آن میدهد؛ آبی که بیم آن میرود برکه را به باتلاقی کثیف تبدیل کند و البته که در دورهای اینچنین هم شد.
در اینباره باید اشاره کرد که مدیران فرهنگی ما حتی مقلدان خوبی هم نیستند؛ با وجودی که در گفتار و رفتار خود، در سنگر ”دیدهبان اصلی” پناه میگیرند و پشت حرفها و ایدههای ناب او پنهان میشوند، اما هرگز روش و منش او را – حتی بهظاهر – تقلید هم نمیکنند. جلسات فرهنگی دیدهبان عزیز خاکریز بلند فرهنگی کشور، در طول هر سال بهراحتی تقویم کاری یک مدیر فرهنگی را بهظاهر هم که شده – مطمئناً اگر بر همان مبنا رفتار شود، اینچنین نیست – بسیار پربار و پویا میکند. دیدارهای حسابشده، صمیمی و متنوع دیدهبان فرزانه کشور با قشرهای مختلف فرهنگی یک نماد است؛ اگر کسی اهل باشد و دریابد که کار اصلی مدیر، دیدار و گفتوگو با اهل فن است؛ نه حضور در جلسات جروبحث اداری و مالی و...
کدام مدیرفرهنگی را سراغ دارید که نه به اندازه دیدهبان که یکچهارم او در طول سال با نخبگان حیطهکاری خود دیدار و گفتوگو کند؟! جالب اینجا است که تمامی مدیران فرهنگی همواره میهمان ثابت دیدارهای متنوع سالیانه دیدهبان عزیزمان هستند، اما باز هم... در نقطه مقابل، وقتی مدیری با بدنه اصلی حوزه فرهنگ ارتباط نداشت و تمام زمان روزمرهاش ـ بعضا چهار سال ـ هم در جلساتی که شرح آن رفت، هدر شد، مسلم است که نباید نویسنده رمانی را که قرار است روی سن به او جایزه بدهد و دقایقی پیش با دو صندلی فاصله در کنارش نشسته بود، بشناسد! اگرچه ناشناس بودن آن فرد زیاد مهم نیست، اما مطمئن باشید محتوای آن کتاب را نه قبل از آن مراسم بزرگداشت و نه بعد از آن، مزهمزه نخواهد کرد، چراکه آقا و یا خانم مدیر فرصت مطالعه ندارند و چه کسی است که انکار کند؛ مطالعه، حکم همان آبراههای زنده و زاینده فکری را دارد که از نان شب هم برای یک مدیر فرهنگی واجبتر است؛ چه بیان تکاندهندهای است این تذکر دیدهبان عزیز کشورمان: ”اگر اهل مطالعه نباشید، بهتر است مسئولیت هم نداشته باشید، زیرا باز هم بیمطالعه میمانید، اما اگر کسی اهل مطالعه و کار علمی باشد، میتواند مسئولیت هم قبول کند.” 4
پنجم؛ مشترک موردنظر در دسترس نیست!
از بدو تولد پرفروغ انقلاب حضرت روحالله(رض) در شرق سرزمینهای گرم و خشک خاورمیانه، نوید پرتوافشانی معطر این انقلاب، نور امید را در دلهای مردمان آزاده سرتاسر گیتی روشن کرد. اما چه میشود گفت که صدور یک انقلاب فرهنگی به هیچوجه با موشک و تانک و نفربر، میسر نیست. به زعم تمامی کارشناسان و دلسوزان نظام، صدور انقلاب ما تنها به یک جاده منتهی میشود؛ جاده بینالمللی فرهنگ. با وصفی که از اوضاع فرهنگی داخل کشور رفت و آن بیان اصلی تشابه فرهنگ و هوا، زیاد سخت نیست اینکه بدانیم در خارج از مرزهای ایران، فرهنگ چگونه صادر میشود. با نگاهی کلی و حتی با مراجعه به گزارشهای رسمی و آمار منتشر شده میتوان دریافت که فعالیتهای فرهنگی ما در خارج از کشور – با وجود داشتن نمایندگیهایی در اکثر کشورهای جهان – به تکمضربهایی برخاسته از ذوق و شوق فردی و استعدادهای غیرسازمانی منحصر میشود وگرنه سادهانگاری است که ترجمه سعدی و حافظ و مولانا به زبانهایی چون تاجیکی، ازبکی، اندونزیایی و...آن هم در تیراژ هزارنسخه و یا برگزاری کلاسهای آموزش زبان فارسی با حضور 20 تا 40 علاقهمند و یا حتی برگزاری گالریهای نقاشی و هنرهای تجسمی و... را نوعی صدور انقلاب(!) فرض کنیم. انفعال در حوزههای فرهنگی خارج از کشور بهقدری هویداست که نیازی نیست به ماجرای اهانت به ساحت پیامبر اعظم (ص) آن هم در سال آن بزرگوار، اشاره کنیم!
وقتی نتوانستهایم افکار و ایدههای ناب برجستهترین نظریهپردازان انقلاب را ترجمه کنیم، توقع بیجایی است که بخواهیم خود را در صدر نیازهای فکری – فرهنگی جوامع غرب حس کنیم؛ حال آنکه مقوله تبلیغات اسلامی در کنار تولیدات فاخر، مقولهای است که سالهاست میدانیم که راجع به آن ناتوانیم و بد، عمل کردیم. باید هم، در چنین فضایی کتب امثال صادق هدایت به هفت زبان زنده دنیا ترجمه و مهمتر از آن توزیع شود و کتب ارزشمند شهید عالی مقام مطهری (رض) همچنان...باید هم برخی هموطنان عزیزمان برای خرید همزمان جلد هفتم هریپاتر ساعات ابتدایی صبح را در خیابان سر کنند. یادتان هست که فرهنگ، هوای مورد نیاز مردم جامعه است، تنفس هم بدون هوا غیرممکن است. اگر شما هوای پاکی را مهیا کردید که هیچ، وگرنه مردم در انتظار هوای پاک، نفس کشیدن را فراموش نمیکنند!
ششم؛ آبادی بتخانه
در باب مظلومیت فرهنگی، اگر ارادهای حقیقی برای رفع آن باشد، یک خوراک آماده برای آنها که حقیقتا میخواهند سال 87 را سالی ”پرثمر و و نه پر خبر” در حوزه فرهنگ رقم بزنند، وجود دارد و آن هم حرکت بر مدار و قرار و قاعده سخنان سنجیده دیدهبان ریزبین و نکتهسنج کشورمان است؛ در حوزههای متعدد فرهنگ، ایشان به جزءجزء موارد اشاره کردهاند و در برخی مباحث حتی فعالیتهایی که باید انجام شود را نیز نام بردهاند، منتها شرط اساسی تحقق نقشههای خوشنقش دیدهبان، استفاده از نخبگان هر حوزه است؛ تردیدی نیست که قصه بودجه و اعتبار، شعر سپیدی برای فرار از مسئولیت و پاسخگویی است.
تاریخ و تجربه فرهنگی در کشور هم مؤید این نکته است که هرگاه نیروهایی کاردان، متخصص و دارای نقشه راه به میدان آمدهاند، با کمترین جنجال رسانهای و بازیهای حزبی، اثری شایسته و فعالیتی درخور، بهجا گذاشتهاند. در واقع علاوه بر نیت انجام کار، سپردن فعالیتها به نخبگان و برجستگان هر حوزه و تنها نظارت دقیق برآنها، داشتن یک برنامه مدون بلندمدت میتواند ضامن تحویل سالی پرفروغ و ماندگاری یاد و خاطره شیرین دورهای کارآمد در عرصههای فرهنگی باشد. چه آنکه تعامل با مدیران قبلی، برگزاری جلسات متعدد با منتقدان حوزههای مختلف فرهنگی و استفاده از نظرات و ایدههای آنها، همچنین بررسی عملکرد سالهای گذشته، تأمل بر روی نقاط ضعف و قوت و ترمیم افق روشن آینده، با داشتن نقشه مهندسی شده دیدهبان فرزانه کشور، میتواند سال 87 را به یکسال بینظیر و رویایی برای فرهنگ کشورمان مبدل سازد. بهویژه که در برخی حوزهها و مدیریتهای فرهنگی باوجود نوعی نگاه یخزده و دلمرده مدیران ماندگار(!) که تاب کوچکترین تحرکی را ندارند، میتوان با تزریق نیروهای جوان، دارای ایده و خلاق به انقلابی دیگر امید داشت. خانهتکانی در حوزه فرهنگ، با تغییر نگاه حاصل میشود و نه تغییر مدیران. آن هم وقتی سالها نگاهی خاص بر پیکره فرهنگ کشور سایه انداخته است...
آبادی بتخانه ز ویرانی ماست/ جمعیت کفر از پریشانی ماست...
هفتم؛ تنهاترین سردار...
براساس آنچه ذکر شد و برمبنای دیدهبانی رهبر انقلاب و طرح بحثهای حیاتیشان در برهههای مختلف از سالهای نخست دهه 60 تا امروز و باتوجه به انبوه کارهایی که باوجود تاکیدات فراوان ایشان بر زمین مانده است، میتوان نتیجه گرفت که سنگر فرهنگی کشور از نیروهای آماده و مسئولیتپذیر تهی است؛ اینجا شاید بهتر و بیشتر حس کنیم که مظلومیت فرهنگی متاثر از مظلومیت رهبری و همچنین خاکریز خالی از نیروی کارآمد است... چه آنکه وقتی درباره موضوعی بهصورت تشریحی مطالبی عنوان میشود، مسئولیتها تقسیم میشود و شرح وظایف نهادهای مختلف هم مشخص میشود، خروجی کار، یا آنقدر ضعیف و ضربتی است که نمیشود روی آن حساب کرد و یا اینکه... سال پیامبر اعظم (ص) که خاطرتان هست؟!
با این همه و با وجود مردانی دلسوز در دولت نهم، امیدهایی وجود دارد که سال 87، فرصت بلوغ فرهنگی و تولد لبخند رضایت در چهره دیدهبان همیشه بیدارمان باشد که سالهاست یکهتاز روزها و شبهای این سنگر پر مخاطره است.
موذن بانگ بیهنگام برداشت/ نمیداند که چند از شب گذشته است/ درازی شب از چشمان من پرس/ که یکدم خواب در چشم نگشته است...
.......
1. بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 24 دیماه 84
2. بیانات رهبری در دیدار اعضای هیأتدولت. چهارم شهریور 1386
3. بیانات در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی، 24 دیماه 1384
4. بیانات در دیدار اعضای بنیاد دایره المعارف 26 دیماه
کتابنیوز
یکشنبه 11 فروردین 1387