رسانه ملی که اغلب داعیه دار برگزاری انواع و اقسامی از مناظره هامیان شخصیتهای سیاسی و ورزشی است، با فرا خواندن سازمانهای متولی در امر مواد مخدر فارغ از تب تاب مسابقات جام جهانی نسبت به موشکافی این معضل اقدام کند.
ایلنا: شناسنامم پای منقل سوخت، اما با وجود این زهره ماری، اسمم یادم مونده، اک... بر (چهار ثانیه طول میکشد تا بقیه اسمش را بگوید)
اون زمونا که سری تو سرا داشتم اک... بر بودم، الان دیگه دوروبریها همه جوره صدام میکنن...!
نور فلش دوربین برای لحظهای از چرت خماری درش مییاره:“ دارم توی دنیا کثیفم سلطنت میکنم ؛ هی جوونا ماها که پیف پیف، بو میدیم... به پاین به ماها نخورین ”! و قهقه چهار پنج نفری شان به هوا میرود... !
لالایی شبانه مواد مخدر برای معتادان ساعت حوالی 4صبح؛ مکان: شوش؛ سوژه: هفت – هشت بیمار وابسته به مواد مخدر؛ جای دوری نیست داخل جوی آب، همان مامن همیشگی موشهای نروژی. حالا دیگر کسی جز موشها جرئت بر هم زدن خلوتشان را ندارد؛ زندگی با موشها خماری میخواهد... !
معلوم نیست لباسش طوسی بوده یا سفید، انقدر چرک و سیاه است که مایل به دورنگ تیره شده؛ هنوز خمارنیست، دستانش میلرزد؛ آماده و مصمم برای کمک به امثال خودش...
کش پلاستیکی را تا آخرین توان خود روی بازوی دیگری انقدر فشار میدهد تا رگ بیرون میزند... دست به کار میشود هنوز جای لخته و خون آبههای تزریق قبلی خشک نشده... سرنگ را داخل رگ فرو میبرد و دو ضربه لاجون به گوشت بالای رگ میزند، خون پس داده با مابقی خون آبههای ماسیده روی دستش مخلوط میشود؛ نیمه جان به رقص خون روی دستش نگاه میکند... !
دیگری دو دستش را با تکه پارچههای کثیفی تا مچ دست بسته، هنوز جای خالی برای سوزن سرنگ دارد، رگ پشت پا جای دست ندارد، کش پلاستیکی را روی مچ میبندد؛ نعرههای خفیف میزند؛ سرنگ را درست به رگ روی دست، زیر انگشت تزریق میکند...!
تن دخترکم به خاطر خرج مواد سوخت
چیزی به اذان صبح نمانده همه به همان حالت یک ساعت قبل به یک جا خیره ماندند گونیهای خالی زباله که حالا دیگر چیزی جز شیرابههای چسبناک ندارد به روی زمین کشیده میشود...
تک، تک میروند تا روز دیگری را شروع کنند، وقتی دیگر به دنبال کسب روزی از مخازن زباله، تکدی گری و ... !
یکی از آنها که تزریقاتچی بقیه بوده، تریاکش را کشیده و سرحال است... فن و فن کنان از مدرک لیسانش میگوید و از شرکتی که یکسال است اخراجش کردهاند؛ “کمک حسابدار یک شرکت دولتی بودم؛ تقریبا هر سه، چهار روز یک بار از شرکت ریز ریز دزدی میکردم ،یک روز قطعات کامپیوترها و کم کم گاوصندوق هم زدم...” “بیپولی بد داغونم کرد... به الانم نگاه نکید، یه پا واسه خودم خوش تیپ بودم، برو رو داشتم... زیاد به زن و بچم فکر نمیکنم. فقط یک بار با دیدن دختربچهای که ازم میترسید یاد حنانه، دخترم افتادم.”
“یاد روزی افتادم که وقتی جیغ میزد، بدنشرو با ته سیگار یا سیخ کباب کبود میکردم... دیگه منقل که بیاد وسط خونه آدم هر غلطی میکند... !”
“کبودش کردم تا بذاره گوشواره و النگوها شو در بیاورم، واسه خرج این کوفتی. . ! آخر حنانهبابا، بیصاحاب نمیذاشت یه چیزی هم به بابای انگلش بماسه... ”
میخواست ادامه بده اما یکی از معتادها با گفتن(حیف نون الان آشغالا رو جمع میکنن... ) پشیمانش کرد...
شکار لحظههای خماری آسان است
همه پراکنده شدند، یکی سواراتوبوس، دیگری پای پیاده به سمتی که نمیدانست چه مقصدی دارد و تعدادی هم بیحال و افتاده داخل جوی آب...
عکاس ما همچنان عکس میگیرد ، میخواهد لحظههای خماری را شکار کند...
سوژههای بعدی زیاد دور نیستند، چه فرقی میکند شرق باشد یا غرب تهران جنوب باشد یا شمال... اصلا ایران باشد، زیر پوستیهای کشور ما و پایتخش چندان هم پنهان نیستند.
روی یک پل عابر پیاده، گونی خواب وکارتن خوابها کنار هم لم که ندادند... غش کردند؛ یکی به روی شکم خوابیده و از کف سفید بیرون زده از دهانش معلوم است چه شبی را پشت سر گذاشته، دیگری زیر یک گونی به خیال خودش پنهانی، فارغ از نگاه عابران مواد میکشد و سرش گیج میرود.
سوژه، 10 معتاد که روانه گرمخانه خاوران هستند، ساعت :7.35 دقیقه بعدازظهر، مکان: بزرگ راه امام رضا
یکی از آنها پیت قهوهای رنگ پلاستیکی را لخ لخ روی زمین میکشد؛ سکوت سردی حاکم است تا ورودی گرمخانه هم چشمشان روی زمین میچرخد تا شاید یک بطری پلاستیکی برای فروش پیدا شود؛ به سختی سکوتشان شکسته میشود اما حاضر به حرف زدن نیستند میگویند:“ خانم برو پی کارت اگه ده دقیقه دیرتر بریم هم گرمخونه بسته میشه ، هم از کاسه لوبیاخبری نیست... ببینم اگه ما امشب جایی واسه موندن نداشته باشیم؟ شما میتوانی جایی به ما معرفی کنی که ما فقط شب رو بخوابیم؟” و چند نفری با هم قهقه میزنند... !
حوادث داغ و تلخ در آرایشگاههای زنانه و پارتیهای شبانه
معتادان تکدیگر و بیخانمان که شبها مهمان گرمخانههای سطح شهر هستند و البته تعداد قابل توجهی هم در مخروبهها، پارک و ساختمانهای نیمه کاره بساط شبانه دارند گوشهای از معضلات به چشم آمده در شهرها و روستاها هستند، زیر پوستیهای شهر همان جوانان شیفته مهمانیها و کلوپهای شبانه هستند که قرصهای اکس را تجربه میکنند... !
آرایشگاههای زنانه که به بهانه مانکن کردن زنان شیوههای مختلف را با مواد گوناگون تجویزمیکنند و بدنسازیها که با جان جوانان بازی میکنند... زیر پوستیها همیشه مخفی میمانند اما با مصرف بالای مواد مخدر، محرکها – مواد تورم زا و نیروزا به تدریج خانواده را با معضل مواجه کرده و همه را از خود فراری میدهند...
معتادان خیابانی و بیپناه نتیجه جهل و سوء استفاده باندها و افراد خاص هستند... !
ایران وروز جهانی مبارزه با مواد مخدر
26ژوئن، برابر با پنجم تیرماه روز جهانی مبارزه با مواد مخدر است این روز جهانی حاصل کنفرانسی بینالمللی در تاریخ 17 تا 26 ژوئن 1987 در شهر وین است که نتیجه آن تصویب سندی با عنوان C. M. O توسط کشورهای عضو بوده تا خط مشی همه جانبه اقدامات در امر کنترل مواد مخدر از سوی کشورهای شرکتکننده مشخص و آنها را نسبت به اقدامات مربوط به مبارزه با قاچاق مواد مخدر متعهد کند.
همچنین در این کنفرانس سندی در 4 فصل تنظیم شده که بیش از 35 مورد اقدام عملی مانند ارزیابی میزان مصرف، پیشگیری از طریق آموزش، نقش رسانه در بازگشت معتادن به عرصه اجتماع و معالجه آنان، ریشه کنی مزارع غیر مجاز خشخاش، نابودی شبکههای عمده قاچاق مواد مخدر، همکاریهای حقوقی کشورها و... در ان گنجانده شده است.
و اما ایران...