جامعه آرمانی، اساساً بحثی متعلق به حوزه فلسفه اجتماعی و حوزه اندیشه و تفکر اجتماعی است و این همان چیزی است که با آمدن جامعهشناسی کنار گذاشته شد. در ظاهر شاید این جدایی بین جامعهشناسی و جامعه آرمانی بوجود آمد اما در باطن هیچگاه این دو از یکدیگر جدا نیست. آرمانها همواره برای انسان قابلتوجه است و همیشه یافتهها و خواستههای یک فرد در یک ردیف نیست و در این مورد ناهماهنگی وجود دارد. جامعه آرمانی همواره وعدهای است که قرار است در آینده اتفاق بیفتد ولی آیا توجه کردهایم که تکلیف انسانهای فعلی چیست؟ آیا انسانهایی که در راه تلاش برای جامعه آرمانی اند عمر خود را به هدر میدهند؟ اگر ما به نوبه خودمان حتی فکر آرمانی هم داشته باشیم به همان میزان به آرمان نزدیک میشویم. آرمان برای انسان مورد توجه است. انسان به هر درجهای از خوبیها که میرسد، همواره به درجات بالاتر میاندیشد و این مثل کوهنوردی است که در هر قله که قرار میگیرد قله بلندتر را میبیند و درصدد رسیدن به آن برمیآید. وجود همین فاصلههاست که این آرمان را برای انسان تشکیل داده است. انسان با اینکه اهل بلندپروازی است اما دچار مقدورات محدود است و همچنین نیازمند به مساعدت است؛ یعنی کسی باید دستش را بگیرد که میشود گفت هم نیاز به بستر و هم نیاز به هدایت دارد. این نظر نافی نظریه وجودگرایان است که معیار همهچیز را خود انسان میدانند. در میان متفکران مسلمان شاخصترین فردی که به بحث از جامعه آرمانی پرداخته فارابی است و اگر دیگران هم نظری دادند در محور همین نظریه بوده و در دنیای غرب هم آگوستین نظری راجع به این امر دارد که متفکران معتقدند که نظریه هر دو اینها متأثر از نظریات افلاطون است. البته در جوامع غیر دینی هم کسی که به نظریه جامعه آرمانی پرداخته کارل مارکس است.
نظریه مدینه فاضله فارابی؛ بحث مدینه فاضله ایشان جامعیت کاملی ندارد و گرچه ظاهراً درمورد جامعه است اما عمدتاً درباره فرد سخن گفته است و میتوان گفت که نقص نظریه مدینه فاضله فارابی این است که به ساختارهای جامعه نپرداخته است. نکته مهم در اندیشه فارابی یکی جامعه کامله و دیگری جامعه آرمانی یا همان فاضله است که در جستوجوی سعادت است و همین سعادت مصداقی از آرمان است. فارابی جوامع را به دو دسته مدن غیرفاضله و یک مدینه فاضله تقسیمبندی میکند و در توضیح مدن غیرفاضله آنها را جوامع جاهلهای میداند که مفهوم آرمان را نمیشناسند و همینطور اصلاً دغدغه آرمان ندارند. وقتی تمام دغدغه آنها گذران عمر باشد به مفهومی مثل آرمان فکر نمیکنند و اینان یا فکر ثروت دارند یا شهوت، و یا درگیر حداقلهای زندگی هستند و یا فکر قدرت و یا فخرفروشی و یا در تکاپوی حریت به معنای لاقیدی هستند، دیگر به آرمان نمیاندیشند. در مقابل جوامع جاهله جوامع آزاد هستند که یکدسته از این جوامع آزاد جامعهای است که دغدغه آرمان دارند و به آن میپردازند اما آن را به عنوان غایت ندارند و دسته دوم آن جامعهای است که فکر سعادت داشته اما آن را کنار گذاشته که میتوان جامعه فعلی خودمان را از این نمونه بدانیم، دسته سوم این جوامع آن است که اهل آرمان است اما آرمانش را اشتباه انتخاب کرده است و دسته دیگر جامعهای است که فکر آرمانخواه دارد و درست هم آرمان را انتخاب کرده اما در عمل خود کوتاهی میکند و دسته آخر و مهمتر این تقسیم بندی جامعهای است که هم دغدغه آرمان دارد، هم درست انتخاب کرده و هم درعمل جدیت کامل و لازم را دارند که این همان جامعه آرمانی یا همان مدینه فاضله است. با این همه جامعه آرمانی هدف نهایی نیست؛ حتی اگر زمانی به جامعه مورد نظر آرمانی خود رسیدیم تازه در آغاز راه قرار گرفتهایم. راهی که اگر در مسیر آن تلاش کنیم به اهداف مورد نظر خودمان میرسیم. این نوشتهخلاصهای است از سخنرانی علیرضا شجاعیزند عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس تهران در دانشکده علوم حدیث قم که در نشست جامعه آرمانی از دیدگاه قرآن و حدیث ارائه شد