بی شک نام سید احمد خمینی برای همیشه در کنار نام امام خمینی باقی خواهد ماند؛همانی که همواره و بویژه بعد از فوت ”سید مصطفی“ چه در مبارزه و چه در اداره مبارزه و امور انقلاب و کشور یار امام و یاور مردم بود و لحظهای پدر را ترک نکرد. چه اینکه رهبر انقلاب برای او فقط"پدر"نبود و"مراد" هم بود. همان او که هم "امین امام" بود هم امین "مردم ".بین این پدر و پسر نامه های زیادی رد و بدل شده است، اما یک نامه بیش از همه مشهور شده وآن وصیت نامه عرفانی- اخلاقی امام به سید احمد خمینی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الذی لا رحمن و لا رحیم غیره ، و لا یعبد و لا یستعان الا منه ، و لایحمد سواه ، و لا رب و لا مربی الا ایاه ، و هو الهادی الی الصراط المستقیم و لا هادی و لامرشد الا هو و لا یعرف الا به ، هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن . و الصلاه و السلام علی سید الرسل و مرشد الکل الذی ظهر من غیب الوجود الی عالم الشهود و اتم الدائره وارجعها الی اولها، و علی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سرالله و معادن حکمه الله وهداه ما سوی الله .
و بعد این وصیتی است از پیری درمانده که در تمام دوره عمر قریب به نودساله اش در غرقاب ضلالت و سکر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العمر را به سوی قعر جهنم می پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مایوس نیست و امیدی جز او ندارد و آن چنان در پیچ و خم علوم رسمی - که سر به سر قیل است وقال - خود را عاجز می داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصای معاصی او کند.
این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سبل- علیهم سلام الله - راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را فراگرفته نجات یابد.
ای پسر عزیزم احمد - سلمک الله تعالی - در این اوراق نظر کن و انظر الی ما قال ولاتنظرالی من قال من خود آن چه به تو می گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن امیدوارم که برای تو تنبهی باشد. بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و بالاتر و پایین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هر چه هست از او جل و علا است ، او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد وصمد است . از این مخلوقات میان تهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگزبه آنها مبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او - جل و علا - کفر.
پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی ، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگ ترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست - مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد -استدراج است . در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگ ترین دشمنان اوست او را ازفکر اصلاح خود باز می دارد و امید می دهد که وقت زیاد است ، اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می گذرد درجه درجه او را باوعده های پوچ از این فکر باز می دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد. و آنگاه که جوانی روبه اتمام است ، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر وشهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او که دنیا است از دستش گرفته است . این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها بکلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح ، به دورنگهداشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فرا گرفته است . من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می دانند.
پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد. عزیزم ! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می دانندو خود را مستحق عذاب الهی می دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند واهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تاویل می کنند؛ چون حق - جل و علا -را نشناخته اند. پسرم! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور می کنیم . آنان که درپیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده اند و جز او چیزی نمی بینند در آن حال ،کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست ؛ این ادعیه کریمه در حال صحو قبل ازمحو یا بعد از محو که خود را در حضور حاضر می بینند صادر شده است و دست ماو همه کس غیر از اولیا خلص از آن کوتاه است .
پس سخن را از آن که در خور مثل منی نیست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیای او - علیهم السلام - بدان برسی آغاز کنم و آن چیزی است که در فطره الله التی فطر الناس علیها جمیعا حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنهاو چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد و محبوبهای دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی و معنوی و صوری ، چون حب به زن وفرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اخروی چون علما و دانشمندان و عارفان و اولیا و انبیا - علیهم السلام - همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است ؛ حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او؛ و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق . و اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی - بعضها فوق بعض - واقعیم ،دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است . و اول قدم که مقدمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر طبیعت که تمام وجود ما را ازسر و علن و باطن و ظاهر فرا گرفته به تدریج به هوش آییم و این "یقظه "ایست که بعض اهل سلوک ، منزل اول دانسته اند، و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدمه دخول در سیر است . و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی ، وصول به اول منزل توحید است . و اگر به قدم عقال عقل پیش رویم ، آن هم با همه عقال ، همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همه کمالات است و الا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال وجمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت ، عین شرک است اگرنگویم الحاد است .
عزیزم ! اول باید با قدم علم ، لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشدحجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می شوی ، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هرموجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص ؛ شما اگر علم می جوییدچون کمال است می جویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم بالفطره آن را می جوید و می خواهد و از این علم که دارد به واسطه محدودیت ونقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حیث کمال آن است نه نقص . و اگرقادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن ؛ ولهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند. قدرت مطلق ،موجود مطلق است و تمام دار تحقق جلوه ای است از آن موجود مطلق و به هرچه رو آوری به او رو آوردی و خود محجوبی و نمی دانی ؛ و اگر بقدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینه ای است که انسان را بی نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسیده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب کرده است ؛ در این حال ازعیب جوییها و هرزه درایی های دشمنان لذت می بری ؛ چه که از محبوب است نه ازاینان و دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال مطلق .
پسر عزیزم! حالا می خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم :
تو و همه می دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او - جل وعلا - و دعا و تایید حضرت بقیه الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفدا - و ملت انقلابی ایران - که جانم فدای یک یک آنها - دست رد به سینه همه قدرتهای شیطانی زده است ،نظام بی نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و غارت کاری نکرده اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود ودمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می کردند و الان هم بسیاری از آنان یادر ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفته آنانند؛ و با بلوک غرب سر پنجه نرم کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان است از اوج قدرت نمایی به پایین کشیده و در صحنه های بین المللی مشت آنان راباز کرده و رسوایی آنان را بر سر زبانها انداخته .
و اکنون همه خصوصا امریکای جهان خوار طرفدارانی در جهان و بین ملتهای دربند و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانندموجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری و سران آن از نیام کشیده و در انتظار محو این جمهوری به سر می برند و چون منافع غرب در خطر است و اسلام قدرتمند تنها قدرتی است که این خطر را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدایی که منافی قدرت آنان است مخالف و نصفی از جهان به دست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود می کنند و در داخل و خارج نیز دل باختگانی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی ودست اندرکاران آن در دشمنی بسر می برند و در فکر محو آثار آنند، با این اوضاع واحوال توقع این دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و "اهلا و سهلا" گویان به مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند!
این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت ؛ ویک وسیله بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضایی همان بعد فرهنگی است .فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا می کند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افترا بر فرهنگ الهی اسلام بتازند، و در هرفرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن رامرتجع کهنه پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند، و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند. به بهانه آنکه قوانینی که هزار و چهارصد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور راندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیزاین مطلب را تکرار کرده و می کنند.
در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی ، در مقابل این توطئه های دامنه دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که به دست آمده است نویسندگان متعهدو گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم ،احکام الهی را - که برای همه قرون است - با اجتهاد صحیح از قرآن کریم ، سنت نبی اکرم "ص " و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه داشت . و از خرده گیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظالسلاطین نهراسید و به آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج فهمی ، یا حسد و دسیسه های شیطانی [مخالفت می کنند] با موعظه حسنه و طریقه نبی اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین و سایر ائمه معصومین - علیهم صلوات الله - فهماند که این کجروی ها اگرخدای نخواسته بجایی برسد و خللی در جمهوری اسلامی - که می خواهد اسلام مظلوم در طول تاریخ را تجدید کند - وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان به آنان می خورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود.
و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم . پسرم !تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی - ایدهم الله تعالی - وارد نیستی ، این سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری موردتهمت و آزار و افترا واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر
آنان کم جرمی نیست ؛ البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر ومهیا باشی ؛ اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت بی پایان او بکنی ، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص کردن بندگان خود. پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی فرموده وآرزوی بیشتر بکن .
پسر عزیزم! بارها به من گفتی که درباره تو صحبتی که دال بر تبرئه تو از این تهمتهااست نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی ؛ لکن من اگر در این ورقه بر خلاف آنچه گفتی درباره تو چیزی بگویم برای ادای تکلیف الهی است که یک نفر مسلمان یا بنده خدا برای من ، مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه می دانم درباره او نگویم .
من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرونی مشغول اداره امور من بوده تا الان که این ورقه را می نویسم قدمی یاقلمی بر خلاف گفتار و نوشتار من بر نداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یانوشته های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او
محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم به او و بعض اعضای دفتر - حفظهم الله - و به اشخاصی که متکفل رسانه ها بوده اند و هستنداجازه دادم که هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزندمن در جریان این امور بوده و هست و تاکنون اتفاق نیفتاده که کلمه [ای ] را بدون رجوع به من اضافه یا کم کند "والله علی کل ذلک شهید".
خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم یا بنویسم ، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است ؛ اینجانب ازدوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم ؛ اینان سابقه ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی برای بستگی به من در طول زندگی من صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل خواهانم . و در آخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود دیناری ازبیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره می کنم .
خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دریغ نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم . خداوندا! این جمهوری اسلامی ودست اندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما را در پناه عنایت خود حفظ، و شهدا ومفقودین و شهدای عزیز را با خانواده آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین ومفقودین ما را که به وطن خود بازگردان ، به حق محمد و آله الاطهار علیهم صلوات وسلام .
تاریخ 27 ربیع الثانی 1408
روح الله الموسوی الخمینی